ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دختری جرمش فقط عریان شدن در شهر بود
پای منبر بر تنش زُنّار را انداختند
کم فروشان بینِ مردم عشق بازی می کنند
بر گلوشان کِی طنابِ دار را انداختند ؟
خون خلق ا.. را در شیشه هاشان می کنند
پشت شیشه " شد تمام این بار " را انداختند
ناله و نفرینِ مردم را خریدند عاقبت
لقمه ی شرم و حیا ؛ ... دیوار را انداختند
در هوای این خیانت ، عشق هم بیمار شد
با گلوله ... بی تامل ... یار را انداختند
پیکر بی جانِ او هم در خیالم دفن شد
ناکسان چون فرصت دیدار را انداختند !
نمی ونم چرا وب شما (شاید هم قالب) با موزیلا مچ نیس
حرف و کلمه هر کدومشون یه جایی رفتن
معلوم نیس جمله چی میشه
بابا شما هم از این مدل شعرا بله
عالی بود جناب جابری
واقعا لذت بردم
دس مریزاد
سلام وبت جالبه به منم سر بزن