خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

کم فروش از روسپی هم بدتر است ! ( قطعه )





     دختری جرمش فقط عریان شدن در شهر بود
     پای منبر بر تنش زُنّار را انداختند

     کم فروشان بینِ مردم عشق بازی می کنند
     بر گلوشان کِی طنابِ دار را انداختند ؟

     خون خلق ا.. را در شیشه هاشان می کنند
     پشت شیشه " شد تمام این بار " را انداختند

      ناله و نفرینِ مردم را خریدند عاقبت
     لقمه ی شرم و حیا ؛ ... دیوار را انداختند

     در هوای این خیانت ، عشق هم بیمار شد
     با گلوله ... بی تامل ...  یار را انداختند

     پیکر بی جانِ او هم در خیالم دفن شد
     ناکسان چون فرصت دیدار را انداختند  !


نظرات 3 + ارسال نظر
خودم دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://sparrow.blogsky.com

نمی ونم چرا وب شما (شاید هم قالب) با موزیلا مچ نیس
حرف و کلمه هر کدومشون یه جایی رفتن
معلوم نیس جمله چی میشه

یه ضعیفه چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ

بابا شما هم از این مدل شعرا بله
عالی بود جناب جابری
واقعا لذت بردم
دس مریزاد

eshgh پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://vfh.blogfa.com

سلام وبت جالبه به منم سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد