خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

افکار ما را غرق در طوفان نمودی نازنین


 افکار ما را غرق در طوفان نمودی نازنین

  باخاطراتت در دلم کوران نمودی نازنین


  هم بال با دستان گرمت قلب ما پر می کشد 

  حسّ ِ غریبی  در تنم  جوشان نمودی نازنین


  صیادِ من قلابِ مهرت را به جانم بسته ای

  از داغِ لب هایت لبم سوزان نمودی نازنین


  رسوا شدم در هرکجا چون می روی دامن کشان

  ما را به هر کوی و گذر جویان نمودی نازنین


  آرام می گیرد دلم وقتی صدایت می کنم

  با این خیالت در دلم طوفان نمودی نازنین


اگر که سر زند عشقت براین خرابه چشمم



اگر که سر زند عشقت براین خرابه ی چشمم

قسم که کاسه ی اشکی کنم شرابه ی چشمم


نشسته ام سر راهت چو ذکر دل شده ممتد

بدین کتیبه ی مهرت  که شد خطابه ی چشمم


نمی رسد دل تاکم  به نور صورت ماهت

به زیر ضرب نگاهت ... بزن جوابه ی چشمم


و چون به نیّت حال ات تفاُلی زده مهدی

دعا کند دل ما تا شوی صحابه ی چشمم


غزل غزل بسرایم برای هر قدم تو

اگر که سر زند عشقت براین خرابه ی چشمم



 مهدی جابری



پانوشت : 


شرابه : ساغر ، پیاله 

جوابه : گوشه ای در سه گاه