خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

امشب در آغوشم بکش در جان ما آشوب کن

وقتی که می پیچید دستانم به دستِ گرم تو

تب دار وُ خیس از پیچ وُ تابِ دستهای نرم تو

آن لحظه گوئی با شرابی ناب ، مستت می شدم

در پیش رویت چشمهایم بسته بود از شرم تو


با حرف های دلنشینت قلب ما تسخیر شد

معنای دل بستن به جانت در سرم تقریر شد

با چشم خود دیدم که دردی می نشیند بر دلم

دردی که با دور از تو بودن در دلم تکثیر شد


آری ... تو را کم داشتم در روزگارم نازنین

در تار وُ پودم عشق شد صورت نگارم نازنین

آمد سراغم لحظه های ناب بی تکرارِ تو

فصلی که پیدا شد در آن پروردگارم نازنین


امشب در آغوشم بکش در جان ما آشوب کن

این بغض را بشکن دمی چشمان ما مرطوب کن

مست از نگاهت کن مرا ... وقتی ندارم تا سحر

یک نوشداروئی بیاور ... حال ما را خوب کن !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد