خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

بادبادک !

 

 

  

  در گوشه ای  از دنیای خدا می رفت !  

 

  با دلی که به باد داده بود  !  

 

  فرشته ای  

 

  سقوط ریسمان را حس کرد !  

 

  پوست چروکیده اش  ،

  

   هنوز نگاه خورشید را باور نداشت !   

 

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ

خوبی بادبادکاینه که میدونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده ولی بازم تو آسمون میخنده و میرقصه .
مثل همیشه زیبا بود .

عاطی گلی چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ق.ظ http://ate165.blogfa.com

سلام بازم یادم رفت اون ئبالا اسمم رو بنویسم

سایه چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ

گوشه ای از دنیای خدا....

آرام چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ب.ظ

چرا نفهمیدمش؟

کمی با خدا باش و کودکی کن !

نقش روان چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ

این ریسمان
این طناب ...
این گره های پی در پی ...
این دست های کافر به اعتقاد صعود
خورشید بهر که می تابد؟!!
~~~~~~
سلام همسایه با خورشید!
این سپیدهای پرنقش در کنار تصاویر هماهنگ، تاثیر بخش و دلنشین تره

سلام و عرض ادب استاد
الحق و الانصاف در خواندن خطوط معجزه گرید
سایه تان مستدام
یاحق

آرام چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

وقتی بجای دخرم
ادباک را بازی میدهم
لذتی دیوانه کننده
کودکم می کند
و مثل همان بادباک
هوایی

سلام
امکان ویرایش ندارم متاسفانه
اگر دوباره برام بفرستی می تونم جایگزین کنم .
ضمنا از نوشته ات ممنون .
اما این ظاهر قضیه است !

شعر دوسویه است دوباره بخوان !

عروسک سخنگو چهارشنبه 1 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

همیشه از عکسایی که با مطالبتون کار میکنید به اندازه خود مطلب حتی گاهی بیشتر لذت می برم

نظر لطف تونه
زنده باشی

زرین دخت پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ http://harfestan.blogfa.com

گوشه از دنیای خدا که خودش یدنیاست..
اینروزا اصلا حس نوشتن و خوندنو نداشتم...

برای همین دعوت ت کردم
ازتنهائی هیچ کس لذت ی نمی برد الا خدای بی نیاز

منتظر پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.2561367.blogfa.com

سلام
ببخشید که مزاحمتون شدم
دارم واقعی می نویسم و به دور از دنیای مجازی
یه عذر خواهیه واقعی بهتون بدهکارم
به حسین قسم من فکر می کردم شما مذکرید اصلا قصده مزاحمت نداشتم
همون دفعه ای که آپ کردید و یه خورده از زندگیتون گفتید دیدم خانومید وکلی شکه شدم
اون روز خیلی ناراحت شدم
بعد یه آپ حسی زدم و ازتون عذر خواهی کردم
نمی دونم خوندید یا نخوندید
در هر صورت با زم معذرت می خوام
من تموم آپاتونو می خونم چون حسه خوبی بهم دس می ده
بنا بر خلاف میلتون اومدم بلاگتون نظر گذاشتم عاجزانه معذرت می خوام
بازم می گم اگه دیدید گاهی اوقات خیلی سمج می شدم فکر می کردم مذکرید و در واقع رفتاراتون برام عجیب بود
خدا نوگلاتونم صحیح و سالم زیر سایه ی شما براتون نگه داره
خدا آقا بهزادم بیامورزه
بنده رو حلال بفرمایید لطفا
یا علی
در پناه حق

سلام منتظر عزیز
قبلا درست فکر می کردید که من به قول شما ( مذکر) هستم !
اما الان منو به تردید انداختید !!
فکر کنم باید در اولین فرصت به یه دکتر مراجعه کنم
اونم تو ۳۸ سالگی !!!!!

پسر خوب من
فقط می گم می آی توی خونه من شرط ادب ایحاب می کنه درست برخورد کنی . وقتی برات می نویسم از لقب داداشی و داداش خوشم نمی آد شما هم لج نکن !
اگه لیاقت نوشتن دوست رو از طرف شما نداریم بهتره اصلا دنیای جداگانه ای داشته باشیم .

ضمنا بهترین دوست من بهزاد بود ! خدا رحمتش کنه .
امیدوارم دوریالی شما دوست با احساس م افتاده باشد .

سارا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ http://parndonline.blogfa.com

سلام خورشید مادی ما بسیارپرفروغ است والبته سوزان!

شادباشی

عروسک سخنگو پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

سلام
شبتون به خیر

سلام
صبح تون به خیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد