خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

نقد شعر « بادبادک »

 

   در صورت تمایل می توانید نقد شعر بادبادک 

   را در ادامه مطلب بخوانید .

 


  با تشکر از استاد کامران قائم مقامی برای نقد زیبائی  

  که بر شعر اینجانب نوشتند . 

 

 

  در گوشه ای از دنیای خدا می رفت!
  با دلی که به باد داده بود!
  فرشته ای
  سقوط ریسمان را حس کرد!
  پوست چروکیده اش
  هنوز نگاه خورشید را باور نداشت!

  ... ... ... ... ... ... ... ... ... 

 
  شعر با زبانی ساده و تاثیر گذار شروع شده است. 

  شاعر سعی کرده  دامنه ی « شروع » و « ختام » شعرش 

  حول یک محور در حوزه ی رستاخیز زبانی در گردش باشد. 

  انعطاف پذیری عناصر صور و خیال شعر یکی از مهم ترین  

  جنبه های تجزیه و تحلیل کیفی آن محسوب می شود. 

  از سوی دیگر،عدم آرایش داده های ورودی برای یکپارچه  

  کردن بسامد و کنترل سامانه فعلی می باشد. 

  شعر باید دارای یک فرم ساختاری مطلوب باشد تا  

  در مواقعی که ترمینال افکار و تصویر سازی های  

  شاعر به اوج خود (نقاط سیر شده  در چارچوب فرم  

  شعر) می رسد ، کنترل هیبریدی مورد توجه  قرار  گیرد. 

  حال ،شعر با دو سطر بلند و یکسان آغاز می شود اما بعد از  

  آن نحوه ی چگونگی ترکیبات وصفی و اضافی آن به صورت 

  یک  پارامتر ثابت  شناخته نمی شود.به طوری که کانبان 

  (کارت) هایی که برای تسهیم  ماده ی شعر محسوب  

  می شود،کنار گذاشته شده و تلاشی برای  بازنگری 

  در شیوه ی ساختار گرایانه structuralist approach   

  صورت نگرفته است.

   

  ***حال تشریح صنایع و آمد و رفت جریان شعری: 

  او برای این که مفهوم « بادبادک » را به نمایش گذارد  

  جهان بینی و کثرت گرایی شعر را مورد آنالیز قرار می دهد.

  عبارت: "در گوشه ای از دنیای خدا می رفت"  

  هندسه درونی شعر را به  وجود می آورد. 

  البته می توان فعل « رفتن » را به ایهام نیز نسبت داد که  

  اگر این گونه باشد پیچدگی و دشواری های کلامی و  

  اعتقادی در زین جوشش هایش بیشتر به چشم می خورد. 

  فردی از دنیای خدا می رفت/از سرزمین خدا می رفت/ 

  چشم هایش در حال بسته شدن بود/نگاهش بین  

  « امروز » و « فردا » متصور شده بود. 

  حال گریزی به  این مطلب می زنیم. 

  خداوند فرموده : اگر کسی از غذای من نخورد/ 

  در سرزمین سکونت نداشته باشد و در حال ناامیدی  

  و گرفتاری و مشکلات مرا صدا نزند ، با او کاری نخواهم  

  داشت.پس می توان نقاط عطف و  جهت گیری گسیل های 

  شاعر را بسط داد و فرارتر از آن به نتایج دیگری دست یافت. 

  دل به باد دادن-کنایه از این که کاری اشتباه انجام دادن. 

  به  عبارت دیگر، کاری بیهوده و عبث انجام دادن. 

  امری که به ذات خود ناشایست و ناپسند می باشد. 

  حال اگر « شخص مذکور » و « بادبادک » را در دو طرفه ی  

  ترازو قرار دهیم کدام بر دیگری سیقت خواهد گرفت!؟  

  نقوش حاصل شده از این دلتا های بدست آمده را می توان  

  بین «  شخص » و « بادبادک » سرشکن نمود. بنابراین 

  « باد » را می توان نیرویی بر خلاف نیروی موافق  

  « فرشته » و « ماه  » و  « خورشید » دانست ؛  

  زیرا در این جا مفهوم « باد شُرطه » صادق نیست. 

  فرشته-نماد نگهبان و ناظر است.  

  همانند « شهاب ثاقب » که همیشه از آسمان ها در مقابل  

  نیروهای مخرب و شیطانی محافظت و پاسبانی می کند. 

  گویا فرشته افتادن شخص مذکور در تالاب و مرداب هایی 

  بس عمیق که خودِ شخص نقش مستقیمی در بوجود آوردن 

  آن داشته است،می بیند. 

  در این نمونه، مفهوم « ریسمان » را می توان به کنایه از  

  « حبل متین »  نیز توصیف نمود. 

  "کسی که به ریسمان محکم خدا چنگ نزند ، به طور  یقین 

   گمراه خواهد شد و در آخر چیزی جز « پشیمانی » و  

  « حسرت »  عایدش نمی شود. 

  حال در شیوه ی شیوایی شناختیapproach rhetorical   و        sociological approachشیوه ی جامعه شناختی ،  

  این دو عنصر در حد مطلوبی در تئوری تسهیل بخشی  

  قابلیت های شعری در  کالبد ساختمان شعر، 

  یاخته هایی سوسو می زند. 

  اما در اخر به آرمان گرایی و امید انگیزی دست نمی یابیم. 

  شاعر در عبارت: « پوست  چروکیده اش » به مدت زمانی  

  که بادبادک در آسمان چرخ می زد  اشاره  می نماید. 

  لذا شخصی که هنوز در گرداب های خود ساخته دست و 

  پا می زند برای رهایی خود حتی نمی خواهد فریاد بزند. 

  دادرس خیلی نزدیک است.اما او چشم هایش را بسته است. 

  در این  جا « خورشید » نماد-پروردگار است. 

  با این که آن فرد به کهنسالی رسیده است اما هنوز تلاشی  

  برای آمرزش از خود نشان نمی دهد. 

  گویند:اگر صد توبه شکسته باز آی! او هنوز نسبت به کارهایی 

  که  انجام داده احساس پشیمانی نمی کند که برای  

  واردن شدن به وادی «  توبه » برگه ی عبور را به دستان 

  او بدهند.زیرا خانه ی اول این صابون بدی ها،کژاندیشی ها، 

  زشتی ها و ... پشیمانی قلبی از کرده ی خود می باشد.

  برای شاعر بهترین ها را آرزو می کنم. 

 

   بــامهر! 

  کامران قائم مقامی 

نظرات 3 + ارسال نظر
گل مریم پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ

سلام
ایول آقای قائم مقامی
به هر حال شعر ملموس و قشنگیه

آرام پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

من از شعر فقط خوندن ولذت بردن از زائده های احساس شاعر رو می فهمم.ببخشید که فهمم در مقابل این همه تفسیر قاصر وکوچیکه.....شعر فقط به من آرامش میده وگاهی اشتیاق وگاهی شیدایی

عروسک سخنگو پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

سلام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد