خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

از نامه هائی که هیچوقت ننوشتم ! ( 8 )

 

  انگار هنوز  برف می آید   

 و نوشته هایم سپیدتر شده است 
 حتی  از  فکر رسیدن نگاه بالهایم   

 به بلندای قله ی قاف* تو !   

 انگار هنوز کوههای کلّه سنگی  

 در برابر تکرار شنیدن عاشقانه هایم حیران می شوند ،  

 بغض می کنند  

 و می شکنند احساس را بر سر شعرهایم ...  

 کاش می دانستی دگمه های  بجامانده ی آدم برفی    

 از بی خیالی اش نبود .  

 انگار می خواست بگوید   

 آفتاب دیگری   

 مرا با تمامِ عشق   

 قبل از رسیدنت آب کرد ...    

 حس خوب نگاهت مرا بخار می کند زیبا !    

 

 

  *  قاف بنا به افسانه کوهی است که قله ی آن بلندترین نقطه  

   زمین  و  آشیانه سیمرغ است

نظرات 22 + ارسال نظر
فریناز شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

درود و سلام بر شما استاد گرامی
به پای اشعار و نثرهای زیبای شما که نمی رسه

توی نوشته هاتون ترکیبات واستعاره های قوی رو دیدم و مصمم شدم که بیشتردر خدمتتون باشم چون هم از خوندنشون لذت می برم و هم می تونه به سبک نوشتن من هم کمک کنه

ممنون لطف دارین...
بازم میام خدمتتون دوست عزیز


روح سفید شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ

:-)

ساحل شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ http://tanhatarinnn.blogfa.com

سلام دوست عزیز
با سپاس از حضورتون.احساس شما قابل تحسینه من درکتون میکنم. هم انسان ها در احساسات مث عشقُ اندوهُ دلتنگی مشترک اند و همین ما رو بیشتر به هم نزدیک میکنه.

موفق باشی

ترانه بختیاری یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ق.ظ http://parastoo33.blogfa.com/

سلام مهربان همیشه مهربان

فدای دوستی که روی طاقچه وبش گاهی قاب ما را دستمال میکشد

یکسال گذشت و ما همچنان در پس کوچه های وبتان گدایی می کنیم و همیشه
از جرعه ای مهرومحبت و معرفت بی نصیب بیرون نرفتیم. و برخود بالدیم، که به خونه ای که درو دیوارش زرکوب و به الفاظ تفکرو اندیشه والا، و با خط طلایی و زیبا نگاری منقش بوده و همواره، هرازگهی واژه های همچو نگین الماس در ذخیره افکارمان هدیه می گرفتیم. و بسی شاید هم قصوراتی داشتیم. که به یقین از ژست سخاوتمندی شما برما گذشت، و پوشیده خواهد بود. و ما تهی دست جزءدعای خیر برای شما، به درگاه خداوند بخشاینده ،کار و هنری دگر ساخته نیست.پس دست بر دعا برمیدارم که: یا مقلب القلوب، تورا به عظمت و شکوهت قسم، غمها و کدورتها را از دوستم دورکن و بهترینهای یگان هستی ات را برایش به ارمغان بفرست و همواره دل او را شاد و عمرش را با عزت و دورانش را بسلامتی رقم‌زن وعافبتش را ختم بخیر گردان، آمین یا رب العالمین و من الله التوفیق، باتقدیم بهترین تبریکات و احترامات به شما فرهیخته

سلام و عرض ادب و ارادت ترانه بزرگوار
یکسال دیگر نیز از دوستی و زندگی مان در این فضای مجازی گذشت .
بنده نیز از دعای خیرت تشکر و قدردانی می کنم و متقابلا برای شما و عزیزانت از خداوند لطیف طلب خیر می کنم
در پناه حق باشی
بامهر

ف...ا یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://fsattari.blogsky.com/

ممنون از لطفتون ... پاینده باشید

دلارام یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://delaram360.blogsky.com

سلام
چون همیشه زیبا
بازی با استعاره ها هم برای خودش لطفی تو شعر شما داره

آرام یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:20 ب.ظ http://w

نمیدونم چرا یاد این ترانه افتادم؟!
چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم به باور تو
.........................

ای کاش می دانستی یاد تو تا چه اندازه شیرین است ...اینم قسمتی از نامه ی ماری هاسکل معشوقه ی جبران خلیل جبران بود

آرام یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ http://www.khialebehesht.blogfa.com

دلم می خواست الان قله ی قاف باشم واز همه ی دنیای آلوده ی اطرافم دور دور دور
دلم یه دوری بی نهایت می خواد
یه دوری تا خدا..........

گل مریم یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام
قشنگ بود.... ولی من آخرش نفهمیدم آفتاب دیگه یعنی کدوم

حامی یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://hami20.blogfa.com

من از تبار زمستانم و دیوانه سپیدی...
منتظرتونم..

فریناز یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلام
چه زیبا گفته بودین


آفتاب دیگری
مرا با تمام عشق
قبل از رسیدنت آب کرد

سحر یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

من دیگه برف رو دوست ندارم
بدترین اتفاقات زندگیم تو روزای برفی اتفاق میافته

"خنده شیرین فروردین
بازتاب گریه پربار اسفند است "

بدتر و بدترین فقط قیاسی است در قبال تجربه ای در زمان گذشته .
وقتی نمی دانیم در آینده چگونه ایم چرا باید ازاین کلمات استفاده کنیم؟ پس قدر این روزهایت را بدان و تلاش کن تا بهترین ها رو تجربه کنی .
اما این بستگی به نگاه تو به اطرافت داره نه قرار گرفتن سنگی بر سر راه تو
در پناه حق باشی

عروسک سخنگو دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ق.ظ http://kafefenjoon.blogfa.com

واقعا زیبا بود

صبح سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:31 ق.ظ http://www.zardesorkh.blogfa.com

سلام
شعر زیبا و دلنشینی بود دوست خوبم
دست مریزاد

نامحرمانه سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ب.ظ http://namahramaneh.blogfa.com

شعر شما مرا یاد ققنوس انداخت
مثل همیشه زیبا می نویسید
از عشقی قدیمی که هنوز هست و نیست

ترانه بختیاری چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ق.ظ http://parastoo33.blogfa.com/

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد

رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت

را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم



تو تنها نیستی



تو را از یک پنجره

که بسوی دیار آسمان باز می گشت گرفتم

پرهایت را بسویم گشودی

و عارفانه تمثیل بی قراری چشمانم را بر فانوس لحظه هایم رنگ زدی

تو یک حادثه نیستی

تو یک بارش خنک

بسان نسیم از شبدرهای خاموش دیار رستن

تا عبور گیج قاصدک تنها یک آرامش

همراه با سکوت منی

میشناسمت

با تو از آغاز رویش شکوفه های احساسم

تا بدینجا دیار بی قراری وسکوت آینه ها بوده ام

با تو در شبهای آرامش و اوج گریه وعشقم گفته ام

تو تنها نیستی

با منی در لحظه های پربار شادمانگی

واوج بی صبری وصادقانه گریستن

چگونه بسرایمت که از بارش قاصدکهای احساسم نترسی؟

به خدا شنیده ام صدای گامهایت را

خیلی شبها بر بام دلم

نمی دانم قاصدکها چگونه ازرویای سبزت عبور می کنند؟

اما می دانم که تو تنها تمثیل عارفانه یک سیبی

که نقش میزند به سادگی اندیشه های من

اینهمه را در روز میلادت برایت می خوانم

تا که بدانی پروانه های سکوت احساسم

بر کوچه های خیالت به ذلتنگی می گریند

یا که بدانی پنجره ام همیشه برایت باز است

تا پرهایت را بسویم بگشایی

صادقانه اعترافم را به قاصدکها سپردم

تا به تو بگویند

که ماهی دلم در دریای وجودت شناور است

در انتظار آبی شدن

از تو می خواهم که خاکستری دلت را

به آبی عشق بسپاری

گلهای سپید خاطراتم را به تو تقدیم می کنم

و در آخر پرها یت را می بوسم

از پنجره ام رهایت می کنم

تا در آسمان آبی به پرواز درآیی....

عاطی گلی چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام بعد از مدتها اومدم

دلم برای نوشته هات تنگ شده بود

شکیبا چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://hastyman42.blogfa.com

از بی خیالی اش نبود
انگار میخواست بگوید
افتاب دیگری
مرا با تمام عشق
قبل از رسیدنت آب کرد ...

مثل همیشه بسیار زیبا .. تنها نگاه عاشقانه و شاعرانه به ساده ترین های اطرافمون هست که میتونه این چنین شاهکارهای زیبایی خلق کنه .. دستمریزاد ...

خوشحالم که باز در کنارمان هستید ..

شرقی چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ

زرین دخت پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://harfestan.blogfa.com

سلام..هنوز هم عشق اتفاق عجیببی واسه همه....
چرا به من گفتی لینکت نکنم...

عجیب تر از عشق
نگاهی لرزان است
که پیامبر می شود
و فریب می دهد تو را
به خیالی که در این آینه هم
عکس تو هست !

باعث افتخار منه اگر در لینک های شما باشم زرین دخت

asal شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ق.ظ http://yassinjan.blogfa.com

سلام
خیلی زیبا بود
من که استعدادش رو ندارم

تیام شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ب.ظ http://yekfojan.blogfa.com/

سلام
یه دنیا تشکر واسه ی شعر...
راستش این شعر رو عموی من واسه ی فوت داییشون گفتن..(شاعر نیستن..)
از این که ناراحت شدین عذر میخوام

سلام
نه به هیچوجه . اما از قدیم گفتند بنی آدم اعضای یکدیگرند ..
بنابراین اگر با شما همراهی نمی کردم جای سوال داشت .
از لطف و عنایتت هم ممنونم
در پناه حق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد