خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

باز شهری پر شده از صورتک هائی غریب !

  

 

     باز شهری پر شده از صورتک هائی غریب 

     در میانِ دختران با ظاهری مردم فریب 

 
     جمله ای کم آشنا دعوت به قرصی بی رقیب 

     مرده ها آمارشان بیش از کروری در جریب 

 

     گونه سرخابِ زنانه عطرهائی بس گران 

     غرق کرده از تعفن رنگ را در بوی نان

 

     کوچه ای نا آشنا در خودروئی چشمک زنان  

     در سکانس بعد - ماشین - سوی زندان زنان  

 

     پرده ی عفت دریده سالهای آزگار 

     گم شد از بختِ بدش در کوچه های روزگار  

 

     خِفتِ هر بی شرم شد فریاد زد در پای دار  

     پای دیوارِ شما -آهم - گذارم یادگار 

 

     گوش کن عمرم که این ناگفته ها بیراه نیست 

     تا نگوئی این پدر از ضجه ها آگاه نیست    

 

     بند ایمان شل شده ناخواسته از فکرِ نان  

     ریشه ی بی بند و باری ناصرالدین شاه نیست !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد