خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

خاک سرخ

اشعار و متون ادبی به قلم مهدی جابری

می روم تا این که عبرت را درون قلب سنگت حک کنم

 

    کودک عاشق دگر کافیست بازی گوش کن این راز من

    غده ای چون بغض مانده در گلوی سوتک ناساز من

    خاطراتم زنگ خورده در پس ماشین کوکی ی زمان

    پنجه ات در خاک دل رفته بدان ناکوک گشته ساز من

     *

    عشق را فتوا دهم دیگر نگاهت را نمی خواهم برو

    مثل ذرات معلق در هوا مسموم و ولگردی برو

    فرق احساسم شکستی زین سبب شرمت نمی گیرد مگر ؟

    خرده هایش را نمی خواهم فقط بی آنکه بر گردی برو 

     *

     مثل افعی حلقه کردی دستهایت کار ما را ساختی 

    با نگاهی سم چشمان سیاهت را درونم ریختی

     تا که زهرآلوده شد فکرم در این شب ها به یادت بی وفا

    ترک احساس مرا کردی و جسمم را جدا آویختی   

      *

    می روم تا این که عبرت را درون قلب سنگت حک کنم

    لکه ی چرکین پوتین دروغت را ز خود منفک کنم

    حیف آن عقلی که پیشت سر بریدم با کلام خام تو

    فاش می گویم که من زین پس به این دلبستگی ها شک کنم

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد