ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در گلویم بغض ، بسته شاهراهِ حنجره
تا که می دوزم نگاهم را به قابِ پنجره
نیمه ی شب هست و بی مهتاب دریا می روم
با دلی تنها میان آبهای خاطره
کاغذِ بی ابر و باد شعرهایم خیس شد
چون نوشتم عاشقم با واژه هائی ساحره
می نویسم زنده بادا عشق و دیگر هیچ کس
هرکسی این را نفهمد خارِجَست از دایره
غرقِ اندوهم که امواجِ بلندِ موی تو
می کِشد احساس ما را با طنابی پر گِرِه
بی تعلّل از میانِ اشک ها رد می شوم
تا گذارم بوسه ام را بر لبانی باکره
با تو گویم یا بیا دستم بگیرای خوبِ من
یا که می میرم برایت بی نشان و مقبره
بربخارِشیشه ی عشق اندکی دستی بکش
تا نماند ... بغضِ من ... در شاهراهِ حنجره !
چه فرق می کند کدام فصل باشد پائیز یا زمستان یا .. بهار از آنجا آغاز می شود که..... تو می آیی....
تاخیرم را ببخش.
مرسی جالب بود
سلام من این بیت آخر را خیلی دوست دارم کلا شعر زیبایی هست دلنشین است
مگه چی میشه ما هم از شعراتون استفاده کنیم...هااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟