ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
در پیچِ خیابان
سایه ای بود
بر سرِ کوچکِ نهال
که بادست های سیاه
مغزهای سپید می فروخت
اما
در دلش
چیزی نبود !
... حالا
گاهی وقتها
نهال ،
به یادش می آید و
با دستهای سپید
مغزهای سیاه، می خرد
به قیمتِ
یک لقمه نان !
چه زیبا به زشت ترین حقایق دنیا اشاره کردی .. کاش نهال مرده بود و ....
نهال سنبل یکی از هزاران هزار دختریست که در فقر خانواده و اجتماع دست و پا می زده و مزیت بارز آن نیم نگاهش به زندگی گذشته و گذشتن پدرش از خود برای سیر کردن شکم نهال ... ( اما در دلش چیزی نبود ! )
بعدها یاد می گیرد که چگونه کمک کند بدون اینکه منفعتی بخواهد ...
روح آدمهای خیر بزرگ است .
یاحق
چه خوب .. زیبایی اش صد چندان شد .. ممنون از توضیحتون