ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
چند روزی هست دِل دِل می کنم اما شرایط جور نیست
سخت شد کارِ دلم، دیگر ازینجا رفتنم مقدور نیست
این اواخر می گریزد چشم هایم از بیانِ اعتراف
چون که می دانی نگاهم روبرویت آنقَدَر پر زور نیست
آنچه می خواهم بگویم رابه لرزش های دستِ(ا)حساس کن
چون برای گفتنِ حرفم... تو می دانی ...زبان ، مجبور نیست
گونه هایم سوخت از رگبارِ حسرت ،دست هایم خالی اند
جز لبِ سرخِ شقایق گونه ات ،چیزی درین منظور نیست
قاضی القُضات ،اشکم پیشکش ، امشب دلم تسلیمِ توست
حکم ده ! چون مجرمت طاقت ندارد،خون او محدور نیست ...
زبان ازبیان هرواژه ای قاصر!