بر روی دستان خودم
یک تنگ خالی می کشم
در لابلای خاک آن
یک مرده ماهی می کشم
*
یکباره بغضی می کنم
با دیدن ماه کبود
ابر سیاهی در برم
تا خِرخِره درگیر دود
*
از فکر نان واجبش
تا ناف خود عریان شده
گوئی تلافی می کند
بازار نان سیمان شده
*
داروی اعصاب و روان
تبلیغ های وی تا مین
مردانگی حرررراّج شد
دیگر به قرصِ ... ری ..تالین
*
باور نداری نیش گیر
لختی زبان و پیش گیر
دلال جان در کوچه ها
او را ببین وُ ... ریش گیر !
*
در فیس بوک آسمان
سرگرم لایک کردنی
آخر نگاهی کن خدا
دادیم سر ... پا .... گردنی !
مهدی جابری - ویرایش 93
شعر قشنگ بود ..حرف داشت
ولی یه نقد ..اینکه جای کار بیشتر نداشت آقا مهدی
اولاشو خیلی خوبی شروع کرید ..ولی آخرش یه خورده ناموزون میومد
یعنی وزن شعر انگاری نمی خوند
ولی سه بند اول شعر خیلی خوب بود
ببخشید از اینکه نظر نقادانه دادم
سلام
ممنونم از نگاهت
وزن شعر رو چک نکردم حق با شماست . بعضی جاها یک هجا کم یا زیاد داره .
چهارپاره لزوما بایستی مضمونی یکپارچه رو نشون بده . زبان شعر اعتراض است . قبول دارم جای کار کردن داشت .
سه قسمت اول بیان حال شاعر و سه قسمت بعد اعتراضی سه گانه .
انگار به زمین و زمان اعتراض دارد این نقاش !
بامهر