کشته شد احساسِ من از زخمِ چاقویت که بوی تن گرفته
پس زدی دستِ مرا ذهنت چو بیماری ی سوء ظن گرفته
واج هایت می شود شعری ولی صد پاره کرده فکر ما را
از چه وقتی این قوافی در درونِ سینه ات مأمن گرفته ؟
می زنم شانه سر هر کوچه گیسوی تو را زیر نگاهم
داد و بیداد نمی خواهم تو را تهران تا مازن گرفته
واقعیت را نمی گوئی ولی این واژه هایم شاهدند
درد جانسوزی مرا همراه شد گفتی زآهِ من گرفته
زیر باران در تمام لحظه هایم از دعا سیراب گشتی
چون برای کشتنِ مردان ، رقابت بینِ هر نازن* گرفته
حال من خوب است اما قصه ی خوبی ی من باور نکردی
کشته شد احساسِ من از زخمِ چاقویت که بوی تن گرفته
.......
*
به منظور رفع ابهام از واژه نازن باید عرض شود :
واژه ی "زن" دارای حرمت و ارزش است و هم درجه بودن وی با مردان در عرصه
ی کار و تلاش و زندگی بر کسی پوشیده نیست . لذا در مصرع دوم بیت پنجم از
واژه نازن استفاده شده است ( منظور این بوده که حتی زن هم نمی باشد )
دوستان به بزرگواری خود می بخشند که این واژه به جهت رعایت وزن و قافیه بکار
گرفته شده است
کودک عاشق دگر کافیست بازی گوش کن این راز من
غده ای چون بغض مانده در گلوی سوتک ناساز من
خاطراتم زنگ خورده در پس ماشین کوکی ی زمان
پنجه ات در خاک دل رفته بدان ناکوک گشته ساز من
*
عشق را فتوا دهم دیگر نگاهت را نمی خواهم برو
مثل ذرات معلق در هوا مسموم و ولگردی برو
فرق احساسم شکستی زین سبب شرمت نمی گیرد مگر ؟
خرده هایش را نمی خواهم فقط بی آنکه بر گردی برو
*
مثل افعی حلقه کردی دستهایت کار ما را ساختی
با نگاهی سم چشمان سیاهت را درونم ریختی
تا که زهرآلوده شد فکرم در این شب ها به یادت بی وفا
ترک احساس مرا کردی و جسمم را جدا آویختی
*
می روم تا این که عبرت را درون قلب سنگت حک کنم
لکه ی چرکین پوتین دروغت را ز خود منفک کنم
حیف آن عقلی که پیشت سر بریدم با کلام خام تو
فاش می گویم که من زین پس به این دلبستگی ها شک کنم
باز شهری پر شده از صورتک هائی غریب
در میانِ دختران با ظاهری مردم فریب
جمله ای کم آشنا دعوت به قرصی بی رقیب
مرده ها آمارشان بیش از کروری در جریب
گونه سرخابِ زنانه عطرهائی بس گران
غرق کرده از تعفن رنگ را در بوی نان
کوچه ای نا آشنا در خودروئی چشمک زنان
در سکانس بعد - ماشین - سوی زندان زنان
پرده ی عفت دریده سالهای آزگار
گم شد از بختِ بدش در کوچه های روزگار
خِفتِ هر بی شرم شد فریاد زد در پای دار
پای دیوارِ شما -آهم - گذارم یادگار
گوش کن عمرم که این ناگفته ها بیراه نیست
تا نگوئی این پدر از ضجه ها آگاه نیست
بند ایمان شل شده ناخواسته از فکرِ نان
ریشه ی بی بند و باری ناصرالدین شاه نیست !
بگو چشمانِ نازت ، برق دارد یا شراره ؟
که آتش می زند بر چوبِ خشکی بی قواره
نگاهت ترکشی را در دلم ایجاد کرده
خیالم را سراپا غرقِ خونُ پاره پاره
سرِ انگشتهایم از فراقت خیس گشته
چه غمناکست این یادآوری های دوباره
دوای دردِ عشقم بوسه هایت می شود ... یا
چنان کوبم سرم را تا شوم بی آرواره
ولی ای کاش زین فریادها بیدار می شد
دمی وجدانِ خوابت با تکانِ گاهواره
درین خلوت دلم ... بارانُ .. خوابی ناب خواهد
زلالی تا برد... یادِ تو را ... زین یادواره
غزل خوانِ دو چشمت در تنِ شب ، رفتُ گم شد
برایش چشمکی زد آسمانِ پرستاره !
مثلِ الکل در هوایت سوختم ای دختر آشوبگر
با خیالت آتشی افروختم ای دختر آشوبگر
شیشه ای در دست دارم آسمانم پر زابرِ خاطره
کاسه ای از آب کُراندوختم ای دختر آشوبگر
صبح شد لیوانِ خالی پرده ها بازستُ اما این دلم
گفت صدها درس را آموختم ای دختر آشوبگر
وقت رفتن اشکهایم را ندیدی پشت خود لعنت به من
داغ کردم دستِ خود لب دوختم ای دختر آشوبگر
باز کردی بغض بارانم در آغوشت به من چشمک زدی
جَستم از خوابت و گفتم سوختم ای دختر آشوبگر
پانوشت :
فایل صوتی این غزل
http://khakesorkheman.persiangig.com/audio/my%20poem/ashoobgar%203.mp3
با دلم امروز یا فردا نکن زیبای من
چشمهایم غرق در دریا نکن زیبای من
تشنه ی عشقم بیا احساس را سیراب کن
راز دل گفتم دگر ...غوقا نکن زیبای من
سینه چون آتش و دل آغشته از بوی تو شد
فکر اکسیژن و این گرما نکن زیبای من
دست بر قلبم گذارم ضربه هایش پیشکش
بیشتر این قلبِ ما شیدا نکن زیبای من
با نگاهی سرد دل جا ماندِاَست در پشت سر
قصه ی عشق مرا حاشا نکن زیبای من
بی تو در شوریدگی های دلم گم می شوم
بوسه هایت را دریغ از ما نکن زیبای من
وقت خوابی ناب شد از دور پیدا می شوی
حال مُردَم ... ناله ی بی جا نکن زیبای من !
پانوشت :
فایل صوتی غزل فوق با صدای این حقیر در لینک زیر موجود است .
امیدوارم مورد پسندتان قرار گیرد
http://khakesorkheman.persiangig.com/audio/my%20poem/zibaye%20man%202.mp3
چگونه نویسم قلم تلخ می شود
و آب مرکب چنان سخت می شود
مثال نگاهش که بی رَخت می شود
رگم بزند او دلش تخت می شود !
بُر نزد دستی دگر وقتی دلش ما را بٌرید
خشت ما هم با دلش از ابتدا بی جا پرید
روزها سهمم فقط گل واژه هایش بودُ بس
تا ابد لیلاج نامش دینُ ایمانم خرید
در کنارم می نشیند دست ما رو می کند
آسِ این بازی ی دل شد نبض ما را تا شنید
خواستم دستش بخوانم سوی چشمش می روم
چون که رازم فاش شد آن چشم آهویش رمید
کودکی هایم تمامش نقش حکمی از دلش
زیر بارانم ... خدا ... گو پاکبازش هم بُرید !
پانوشت :
در تکمیل بیت قمارباز ، این غزل رو تقدیم می کنم به همه دوستان و عزیزان
در صورت تمایل فایل صوتی شعر را با صدای این حقیر از لینک زیر دانلود فرمائید .
http://khakesorkheman.persiangig.com/audio/my%20poem/ghomarbaz%202.mp3
وقتی که آمدی سوی من ای ندای عشق
آغوش باز ات بست دل را به پای عشق
مهمانِ قلبِ من شد که این حسّ خوبِ مهر
جادو نمود هَک * شد دلم با دوای عشق
در کوچه های چشمت مرا خواب کرده ای و
گوئی به خلسه ای رفته ام با دعای عشق
گفتم به آن نگاری که قلبم ربوده بود
تا آخرین نفس نشئه ام در هوای عشق
عاشق شدم و قاضی ی شرعت حلال کرد
خمسی که داد از گونه اش این گدای عشق
تا چشم باز کردم لبم بوسه دادُ گفت
پرواز با کسی کن که بیند خدای عشق
این را بدان که پروانه ها غبطه می خورند
چون اشک های دیوانه ای شد فدای عشق !
* هک کردن : رخنه کردن
فایل صوتی شعر :