-
مغلطه !
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 01:35
در وقت ملاقات ، ببین لرزه ی دستم حاشا نشود کردکه در دام تو هستم با شرم نگاهی کنم از شانه به مویت در گیر نگاه تو از آن روز الستم عریان شده احساس درین مغلطه محض از بوی گل پیرهنت واله و مستم بی شک بت آشوبگر شهر منستی در کعبه ی بند تن تو "لات" پرستم آن ترک غزل خوان لبت مقصد ما شد پایان غزل آمد و بر راه نشستم !
-
زندانی !
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 21:22
دلم می گوید امشب تا روم بر بام حیرانی زنم دل را به دریایت به دور از عقل ... پنهانی بگویم بین امواجِ نگاهِ آبی ی چشمت هبوطی خشک و مهجورم تنت ییلاقُ بارانی و می خواهم بپیچد تاک دستم را به دستانت بدوزانم به لب هایم لب انگور شاهانی نمی دانی نمک سود از غم دوری شدم هر دم رسیده پای ناسور دلم تا مرز عثمانی کمی سردم شده می...
-
شبهای منِ بی تو !
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 22:00
رفیق نیمه راهِ دلم ... هرشب سهم من از این آسمان ، قطره های باران است پانوشتِ پنجره ی مه گرفته ی خاطرات !
-
ناگزیر !
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 23:03
فکر تو ، تنها غریقیست که نمی خواهم نجات یابد ، بی تاب شریعت چشمهایت را طی می کنم به قتلی ناگزیر ... اعتراف !
-
تیام !
سهشنبه 5 دیماه سال 1391 00:18
گاهی دستخطی ؛ ستاره می شود . می لرزاند دلی ؛ می سوزاند نگاهی و سرضرب واژگانش ، هزار دلیل می شود برای پهلو گرفتن خیال در حوالی ی او پس بخواهی یا نه ... بعد از این حضانت چشمهایم با توست !
-
معجزه
دوشنبه 4 دیماه سال 1391 14:07
در فنجان خاطرات در حوالی ی سینه ام باور نم کشیده ای با دردی ولگرد همبستر شده حالا کودکم ، در فال خود به دنبال معجزه ای است ... چشمهای تو را به دنیا بیاورد !
-
لکه !
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 18:55
لکه ای نیست تنِ آسمان ; خوب نگاه کنی کاسه کاسه آب می شود برای چشمهایت !
-
هزاران بار می بازم به چشمت چون که لیلاجست !
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 22:18
سراغ ما بیا امشب که دل دریای مواجست و دستانم بگیر از آب تنهائی که محتاجست بهشتی دور هستی ، من درین دریای طوفانی غریقت را پناهی ده به آن خانه که از عاجست کمان ابروی ماهت در شکار این دل استاد است نگاهی کن به تن پوشم که از عشق تو خرّاج است و جای پای مهمیز تو جامانده به پهلویش نمی داند کسی شاید ولی عشق تو سرّاجست دو چشمم...
-
be careful
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 14:09
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 این عشق ، عمیق است . جلوتر بیائی ، غرق می شوی !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 12:51
گوشه ای تنها در خیال خود پا می کوبد و می گرید ... کودکی میان شما می گویم این طور بهتر است لااقل اشک هایش را نمی شمارند !
-
از نامه هائی که هیچوقت ننوشتم ! ( 13 )
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 14:03
چیزی درین میان لنگ می زند چیزی مثل پای دودِ سیگارم روی پنجره ی اطاق ... مثل راه رفتن دست های بی حس پر از سوال مثل حکاکی ی دیوارسالها به یادگار مثل لمس هوای بی عطر و ماندگار مثل نگاه پرازتشویش علاقه ام بر تعویض خاکستردان خاطرات چیزی درین میان لنگ می زند مثل تاب خدا که سوار نمی کند مرا بی دعای تو در نفس های طولانی ی...
-
اندکی دیگر تحمّل کن مرا تا مُردنم چیزی نمانده !
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 08:52
اندکی دیگر تحمّل کن مرا تا مُردنم چیزی نمانده در قفای سینه ی ما هم بجز چاقوی نوک تیزی نمانده نقش می بندد میانِ آرزوهای محالم ، صورتِ تو دست ها می لرزدانگاری، که دست گرم و تبخیز ی نمانده معترف هستم دلِ بی صاحبِ من شب به شب مست از تو بوده من خرابت گشته ام ، دیگر ازین میخانه جز میزی نمانده آفتابِ مهربانی را بیاور بر لبِ...
-
حال غریبی است !
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 06:19
دیوانه می کند هوای بغض کرده ام ... ، ساحلی غریب می رسی من ... دریائی منتظر !
-
حسرت !
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 08:33
دست هایم سبز می شود وقتی گل واژه هایت چکه ای نگاه قرض دهد !
-
بهشت نمی روم !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 13:09
تصویر ساز بهشت تقلب کرد دیوارش را خشت طلا ... ، بوی تنت را به من فروخت !
-
بی پرده !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 13:08
واژه عور میشود می پوشانم ... لابلای هرم نفس هایش بی پرده صدایت می زند !
-
درد !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 13:03
درد عشق ، واژه ی نیم بندیست از تعبیر ناخودآگاه ترین حس خودخواه ام وقتی دچار شدی ، داستانم را دوباره بخوان !
-
لیلی ، لیلی است !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 12:50
هیس ... کسی زیر این سنگ خوابیده . فریاد هم کنی لیلی ، لیلی ست ... مجنون ، .... تنها !
-
این نیز بگذرد !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 12:17
امروز بارانی تر از قبل نیست ریشه هایم قدم می زنند بر پیشانی ی سرنوشت !
-
اتفاق !
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 12:04
اتفاقی نیست این که من و تو تنها می شویم گاهی وقتها خدا هم از سوراخ کلید نگاه می کند !
-
چشمهای شرجی !
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 16:56
شرجی تر از همیشه وقتی آفتابگردان روی سینه ات قدر یک کاسه اشک دهان باز کرد ، ابرها را روانه کن ؛ من به اندازه تمام غصه هایت در کوله ... باران دارم !
-
اینجا کجاست ؟!
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 22:53
شک یعنی درست جائی ایستاده ای که کلنگ دوزخ را زدند . روی زمین ... ، گاهی وقتها به این کلنگ هم شک می کنم !
-
تاک
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 12:00
من زیر خاک تو مثل تاک ریشه هایت دست می کشند روی تنم تا شراب شوم تا یکباره مرا سر بکشی سرت گیج رود به خود بپیچی و بالا روی بالاتر از گناه تا کبودی شانه های هوا تا جا پای لبهای مُهرِ خدا آنوقت تازه می شوی هوس می کنی ... مثل من ... زیر خاک !
-
سقوط !
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 11:45
اولین تجربه ام با پائی طناب پیچ از خاطره ها دومین پریدنم ... بلندتر بی طناب تا رسیدن به آغوش خاک ... پ .ن : سقوط تنها راه پرواز است ... وقتی نگاه به آسمان داری !
-
بدون شرح !
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 00:14
دیگر ننوشتم که دل برای تنت تنگ شدست در خاکریزِ خاطره هایمان درگیرِ جنگ شدست سر کوب می کنمش ... کُشته ای دلایل من حرمت نمانده دگر ، ... مثل ِسنگ شدست پژمرده شد گلِ عشق در لابه لای کتاب با بیت ، بیتِ این غزلم رنگ به رنگ شدست گفتی نمی خواهمت کرو .. کور بوده ام خوشحال باش ، عشق تو آونگ شدست چوب حراج بر هوس ات می زنم ......
-
مناجاتی کوتاه در آخرین روزهای سال 90 !
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 22:27
نگاهی کن به دستانم که در چشمان مستت به انگشتش گرفته غبغب نرم دو دستت برای لحظه های تا ابد ماندن کنارت تنش تب دارد و خیس از همآغوشی ی شستت درین فکرم کدامین روز دیدم صورتت را ؟ جوابم را نوشتی با قلم ، روز الستت ! .... که در آن روز من بودم ، تو و قالو بلائی چراغی ساختم از آن برای پای خسته ات و حالا نیتی کن دستهایت را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 23:35
حرف آخر را هم تو بزن واژه ها کم آوردند از ضرب دست تو !
-
قصه سنگ صبور !
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 03:57
شب است و خانه ای پیدا میان خانه ی صدها ستاره چراغ از عشق پر نور و قلم در دست های ما دوباره ... در این هنگام دیدم عاشقی از دور می آمد ... و نجوا کرد تاریکست ! دنبال (دل) ام در زیر باران از حواسم رفته انگاری ... تو ای بالا نشینِ هر شبـم آیا خبر داری ؟ و دامان عروسش را گرفت اما دریغ از واژه ای چون آه ! از چشمش نگینی روی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 23:11
همراهِ جدید تو ام خاموش کردنم را نمی دانی کلید عاشقانه هایم گوشه ی چشم تو است !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 22:18
پیش فروشم کرد در بی حواسی ام ... حلال مشکلاتش دلم نبود ... دردِ دلم بود !