-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 09:07
پژواک انتظار لب را دوخت باحرفی گلوبند که بارانی در کار نیست . اما من به رد پای ابر عاطفه ات چشم را دوختم ... !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 14:13
در قاب عکس خیالم دستنوشته ایست مثل ساعتی تنها ... که پای آن خواب رفته ... بیا و غبارش را بگیر یا با تصویرش کنار بیا !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 21:52
بین دیوارهای خیالم حرارت واژه ها خطوط را بخار می کند چشم می سوزد کفش هایم آب می رود دلم ... نمی سوزد !
-
تا از تو می نویسم !
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 19:56
تا از تو می نویسم ، دست هایم بی تاب ... پنجره ام بارانی ، ... نفس هایم زندانی ، در کوچه های اضطراب ، بی داد می کشند ! خطوط را گره ... بر گردن حقیقتی که دوستش دارم ... تو هم میائی و مرا متهم ... به دستخطی کبــود !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 19:09
به چند دلال صداقت با حقوق مکفی نیازمندیم ! امضا ... ( 91 ! )
-
مثل تاک ... !
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 06:58
مثل تاک ریشه هایت دست می کشند روی تنم شراب می شوی در خَنج خَنجِ نگاهمان گیج می شوم از رخوتی که رسوخ می کند در بند ، بندِ تنم. به خود می پیچی و بالا می روی در سربالائی ی عشق ... اما ... ریشه هایت جامانده است . من در خیالت خاک ... ! مهدی جابری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 08:59
باد برد آرزوهای خاکستری وقتی زیر سیگاری ات دل بی صاحب ما شد !
-
انار !
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 18:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 واژه های سر به هوا ، منتظر اناری هستند زمین بیفـتد از دستِ دارا ... دانه های دلش خون گریه کند برای دست های سرما زده ای ... سینه اش را چاک دهد میان خیابان سرد... و .. تو ... بی دغدغه ، دلش را به دست آوری تنش را کبود ، لبش را گاز بگیری و کیفور شوی...
-
جزیره ی خدا !
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 10:57
... جزیره ای تنها صدای دلتنگی ام بلند از موج نگاهت در خیالم عبور می کنی ... غرقابم زیر تنت ! پا نوشت : کمی دریا باش ! قدم گذار روی چشمهایم چاله هایش ، سیراب شود . اینگونه از هوای تو هم ... کم نمی شود !
-
کم فروش از روسپی هم بدتر است ! ( قطعه )
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 00:04
دختری جرمش فقط عریان شدن در شهر بود پای منبر بر تنش زُنّار را انداختند کم فروشان بینِ مردم عشق بازی می کنند بر گلوشان کِی طنابِ دار را انداختند ؟ خون خلق ا.. را در شیشه هاشان می کنند پشت شیشه " شد تمام این بار " را انداختند ناله و نفرینِ مردم را خریدند عاقبت لقمه ی شرم و حیا ؛ ... دیوار را انداختند در هوای...
-
اینجا من از یک اتّفاق ِ تلخ ، می میرم !
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 07:55
اینجا من از یک اتّفاق ِ تلخ ، می میرم بی تو سراغ ِ بوسه را از مرگ می گیرم اینجا کسی در حسرت ِ پیدا شدن ، گم شد در خلوت ِ آئینه ات ، گم گشت تصویرم من می نویسم ما و تو ، خط می زنی - من - را با سرنوشتم بی تو من انگار درگیرم اینجا همیشه اتّفاقی تازه می افتد من هم اسیر ِ دست ِ بازی های ِ تقدیرم بی تو نماز ِ عشق را نیّت نمی...
-
بر بوم دستان خودم یک تنگ خالی می کشم ! ( چهارپاره )
جمعه 30 دیماه سال 1390 22:34
بر روی دستان خودم یک تنگ خالی می کشم در لابلای خاک آن یک مرده ماهی می کشم * یکباره بغضی می کنم با دیدن ماه کبود ابر سیاهی در برم تا خِرخِره درگیر دود * از فکر نان واجبش تا ناف خود عریان شده گوئی تلافی می کند بازار نان سیمان شده * داروی اعصاب و روان تبلیغ های وی تا مین مردانگی حرررراّج شد دیگر به قرصِ ... ری ..تالین *...
-
فاصله !
جمعه 30 دیماه سال 1390 00:10
دردی که با مرهم فاصله درمان نشد خیال تو بود بی فاصله... در آغوشِ منِ بی دست و پا !
-
چشم هایم شرجی ی نگاه توست !
جمعه 23 دیماه سال 1390 15:06
دو چشمِ شرجیم دلتنگ و خسته ست درون قایقی تنها نشسته ست وَ( ا)زَ( ا)مواجِ نگاهت می هراسد کمر بندِ نجاتش را گسسته ست !
-
سه شنبه بازار !
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 07:05
در مزایده ی قبل گرمای دست هایت هم قیمت عمرم درین مناقصه دلم را مفت می بری !
-
زندگی رنگ است !
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 17:49
زندگی رنگ است ... قدِ حوضِ سیمانی ی محرابِ خدا می شود در رنگها غرقاب شد می شود مانند شاعرها نشست سرخی ی این گونه را از دستِ سرمای کبود ، در مسیر زندگی ترسیم کرد . روی بوم زندگی می شود رنگِ دلِ سیری کشید ! یا دوباره سبز شد ردپای آب را تعقیب کرد دست هائی را گرفت کاسه ای با رنگ دل تقدیم کرد ! مهدی جابری
-
خطر کردم !
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 08:44
یک بوسه خطر کردم دیدم ثمر آن را تکرار نگردانی ، !... از سود ضرر کردی آخر تو چه می دانی ای دلشده ی عاشق درعشق تو حیران شد این دل که خبر کردی با ماه رخت بودم سر در یقه ی خود بود رسوا شده ام حالا چون عزم سفر کردی هر شب منِ مجنون را مست از غزلت کردی شعر و غزل و ما را از زیر ، زبَر کردی راوی ی گُـلِ عشقی ، شاگردِ تو می...
-
صبح که می شود !
جمعه 9 دیماه سال 1390 10:09
صبح ... گل را بهانه می کنم برای نگاهی به دروازه ی دل واژه هایم ... تا نو ریشه ای عاشقانه ... سبز شود شب که می شود دوباره برایت هزار بهانه می کارم !
-
حکم ، حکمِ توست ای بی بی ی دل !
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 23:07
منتظر بودم بیائی پیشِ ما آس ، در دستم گرفتم لحظه ای آمدی ، اما به جای آسِ دل این دلِ مستم گرفتم لحظه ای ! حکم ، حکمِ توست ای بی بی ی دل چشمِ ما ، بر خالِ دل ، از باده است تیغ را هم بسته ای روی لبت قتل عمدِ ما برایت ساده است !
-
اعتراف !
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 21:18
چند روزی هست دِل دِل می کنم اما شرایط جور نیست سخت شد کارِ دلم، دیگر ازینجا رفتنم مقدور نیست این اواخر می گریزد چشم هایم از بیانِ اعتراف چون که می دانی نگاهم روبرویت آنقَدَر پر زور نیست آنچه می خواهم بگویم رابه لرزش های دستِ(ا)حساس کن چون برای گفتنِ حرفم... تو می دانی ...زبان ، مجبور نیست گونه هایم سوخت از رگبارِ حسرت...
-
زمان !
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 08:04
از صبح تا شب ! دلتنگی مرا می آورد تا ایستگاه زمان دست تکان می دهم ... با سوت قطار همراه دودِ خنده هایش روی نیمکت بخت ؛ می نشینم بلیطم را نگاه می کنم !
-
اعتیاد !!
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 22:26
چشم در چشمِ سطرهایت به هم ریخته ، ذهنم . از نمناکی ی گونه هایی بی چتر که مرا به تخت می بندند ... آتش به آتش عوض می شود و در این خطوط منحنی ؛ فکر می کنم که دوام نمی آورم ! یا درآن غرقم کن یا از اطاق نگاه برایم کلید بیار !
-
زیرِ تیغ !
جمعه 2 دیماه سال 1390 06:20
نگاهی کن ؛ دلم تنها شده ... در فکرِ خانَه ست و مانندِ کبوترها به فکرِ آشیانَه ست درین شب ها برای دیدنت پر می گشاید که در معراجِ خود گویا به دنبالِ نشانه ست و تنها روی ابرِ خیسَ ازِ (ا)حساسم نشسته چه می سوزد تنش ..... جای ... لگدهای زمانه ست ببین تن پوشِ دل غرقست در بارانِ حسرت بمان چون سیلِ غم در من روانه ست زدم زخمه...
-
این روزها !
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 09:41
این روزها ... زیر پوست خاکستری ی آسمان عاشقانه هایت مانند قطره های باران بر شیشه دلم ، ... و ضرب آهنگ قلبم با ترنم باران هماهنگ می شوند ! این روزها ... نامه های زلالت ، عطر پائیز را برایم نفس گیر کرده اند درختان بی برگ چشمهای مرا پناه نمی دهند . و من اندازه ی ابرهای آسمان به تعدادِ دانه های عرق کرده اش ، حضور تو را می...
-
پدر !
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 23:56
چشم هایم روی شانه ی خاکی ی جاده ای خواب ... چراغِ خیالم روشن ... چون ردپائی خیس در گذرِ جاده ی عمر به انتظارِ بوسه به پاهایت ! ... کاش غروب نگاهت دست به سر می شد و هوای خانه پر می شد از "دوستت دارم هایت" ... دوباره بر می گشتی ازین عبور و با سنگ خنده ات می زدی به شیشه ی بغض هایم ! ... بهشت خیالم به نوازش های...
-
دیوار ... دیوار است !
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 21:29
دیوارِ خواستنی ... بلندتر از صدای دردهایم و نردبان ... کوتاهتر از بامِ غرور اوست !
-
ساحل !
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 09:47
ساحل بهانه ای برای عشق بازی ی موج هاست وقتی بی بهانه سوار باد می شوند !
-
به یاد فریدون !
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 09:48
"من آن خزان زده برگم" که در میانِ نگاهت نشسته بر سرِ راهی که رفته چشمِ سیاهت صدای من زده بر گوشِ آسمانِ غرورم که بت شکن تر ازینی ندیده روی چو ماهت ! ... صدای فریدون رو خیلی دوست دارم . این دوبیتی رو در وزن شع ر"دوتا چشم سیاه داری" که توسط فریدون اجرا شد نوشتم . برای شادی روحش فاتحه بخوان .
-
قایم باشک !
دوشنبه 21 آذرماه سال 1390 05:57
ماه چشم گذاشت دلتنگی ام را پنهان کنم ... زیرِ ... هیچ ... ابری جا نمی شود !
-
چشم به راه !
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 16:30
در حقِ من ظلمی شده ، چون بی خبر رفتی سفر چندیست اینجا مانده ام باچشمهائی خیس و تر هرشب نگاهم می رود بر ساعتِ ولگردمان پایان نمی گیرد چرا این لحظه های کور و کر ؟ دستی که آغوشِ تنش در خرمنِ مویت زدم در بینِ انگشتانِ خود زندان شده در پشتِ سر با رفتنت طوفان شده در بندهای سینه ام هر بندِ آن جان می کَند چون ریشه با یادِ تبر...